-
اما او نیز خواهد رفت! می دانم که خواهد رفت.
یکشنبه 19 شهریور 1385 10:37
گاهی دست اتفاق را می گیرم تا نیفتد !!! گاهی پر و بال افکارم را می چینم و چشمان نگاهم را کور می کنم!! دلم را پرواز می دهم تا در دامش اسیر نشود غافل از اینکه او در آسمان شکارش کرده! او میرود و دلم را نیز با خود به غریب ترین و آشناترین سرزمین می برد. و من ِ بی دل می مانم و چشمانی بسته و افکاری ناتوان . کاش قبل از رفتن به...
-
من میروم تا عشقم بتواند بما ند...
جمعه 10 شهریور 1385 13:20
چه حال عجیبی دارم ، گیچه گیچم ! مغزم کار نمی کنه . 100 تا چیز هست که باید بهش فکر کنم،همه پشت در مغزم صف کشیدن،اما اون نمی ذاره بیان داخل ،همه سلول های مغزمو به حرف کشیده ، تمام نقشه هام لو رفته. از اون دژ محکمی که دوره قلب و منطقم کشیده بودم داره برعلیه خودم استفاده می کنه. منطقمو بدون محاکمه دا ر زده. قلبم یخ کرده...
-
همین یک پنجره
سهشنبه 31 مرداد 1385 12:38
یک پنجره ... یک پنجره برای شروع یک پنجره برای دیدن و شنیدن پنجره ای برای بودن پنجره ای که به سوی دستان تو باز شود و پشت آن چشمانی عاشق به انتظارم نشسته باشد. پنجره ای که هر طلوع ، خورشید و هر شامگاه ، ماه از آن به درونم سرک بکشد . و هر دم وقتی کنارش می ایستم ، شبنم هایی روی گونه ام بنشینند و" دوستت دارم" را زمزمه...
-
من
یکشنبه 29 مرداد 1385 14:03
نام: ستاره ی بی آسمون شهرت : مثل همه مثل هیچکس شماره شناسنامه : ∞ Y ∞ 1+1= . 2-1=0 گروه خونی : مثبت منفی شروعم : شب زادگاه : ویرانه های تبعید زندگیم : محکومیت حکم از : غم مجازات : انفرادی مونسم : ماه نزدیک ترین یارم : اشک مادرم : تنهایی پدرم : سکوت آرزو : مرگ وصیتت چیست؟ به اوبگویید دوستش دارم .