همیشه با همه چیز کنار بیا . فرار نکن. به خاطر داشته باش که زمین به طرز احمقانه ای گرد است...
درباره من
دختری از جنس بلور
به شکنندگی ابر
و به خاموشی سکوت.
گاهی به شیطنت یک بچه
گاهی به سکون قاب روی دیوار.
تنها. خسته. نا امید. غمگین
بی پول و پولدار. عاشق و ناکام
بچه مثبت ، باطنی نه از نظر ظاهر
نسبتا مذهبی اما روشن فکر
* حتی در بهترین لحظاتم ، بدترین لحظات جاریست. اینگونه نمی خواهم.*
منم و احساس تنفری که نسبت به این آدمها و اولا خودم پیدا کردم و آرزوی مرگ در حالی که می ترسم از مردن ، چون میدونم چیز چندانی واسه با بردن اون بالا ندارم.
و یک طرف قضیه آرزوی رسیدن به عشق و ترس از اینکه گذشته م تو آینده م تکرار بشه
یا نکنه اصلا چیزی جز
؛خواسته ها و نداشته ها ؛
در سرنوشتم نوشته نشده باشه ؟!
خلاصه
منم و هیچی...
و ناگفته هایی که در همین سه نقطه نا گفته باقی می مونن
.
.
.
و حالا بعد از گذشتن از همه چیز
میتونم اعتراف کنم که حتی دیگه هیچی هم نیستم.
ادامه...